جدول جو
جدول جو

معنی نقره بن - جستجوی لغت در جدول جو

نقره بن
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقره خنگ
تصویر نقره خنگ
اسب سفید به رنگ نقره
فرهنگ فارسی عمید
(نُ رَ / رِ)
منسوب به نقره. از جنس نقره. که از نقره ساخته شده است، به رنگ نقره. سپید چون سیم. نقره فام. نقره گون
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
نام طایری است که رنگ پای آن سفید باشد. (غیاث اللغات). رجوع به نقره پای شود
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ/ رِ خِ)
اسب سفید که رنگ آن مانند سیم روشن باشد. (غیاث اللغات) (از آنندراج) :
وین تاختن شب از پی روز
چون از پس نقره خنگ ادهم.
ناصرخسرو.
چو نقره خنگ برانگیزد و به خصم رسد
چه یک زره دار پیش او چه هزار.
ابوالفرج رونی.
دین فروشی کنی که تا سازی
بارگی نقره خنگ و زین زر کند.
سنائی.
عیسی دو نقره خنگ سپهر است مرکبش
ز او هیچ کم نشد که بر آن لاشه خر نشست.
غزنوی.
بخت من شبرنگ بوده و نقره خنگش کرده ام
پس به نام شاه شرعش داغ ران آورده ام.
خاقانی.
چرخ را چون سمند نعل افکند
تنگ بر نقره خنگ بست آخر.
خاقانی.
شحنۀ نوروز نعل نقره خنگش ساخته
هر زری کاکسیرسازان خزان افشانده اند.
خاقانی.
هنوزم کهن سرو دارد نوی
همان نقره خنگم کند خوشروی.
نظامی.
با کمرهای مرصع در میان
هر یکی را نقره خنگی زیر ران.
عطار.
آفتاب از شوق پابوست دل خود می خورد
تا ز بهر نقره خنگت آورد زرین رکاب.
عرفی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ یَ)
دهی است از دهستان حسن کیادۀ بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان. در 14هزارگزی شمال آستانه، در جلگۀ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه حسن کیاده از سفیدرود تأمین می شود. محصولش برنج و کنف و توتون سیگار و ابریشم است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ گَ)
از عالم کیمیاگر. (آنندراج). که ابزار نقره سازد. نقره ساز:
فرش زمین بود مسلسل ز زر
در ته آن خاک زمین نقره گر.
امیرخسرو (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
سیمگون. سیمین. نقره فام. به رنگ نقره. سپید چون سیم:
بلارک به گاورسۀ نقره گون
ز نقره برآورده گاورس خون.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نعره زن
تصویر نعره زن
فریاد زن آنکه ببانگ بلند فریاد زند، جمع نعره زنان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نقره: آنچه که از نقره ساخته شده سیمین: ظروف نقره یی، برنگ نقره مقابل طلایی، یکی از انواع رنگهای خاکستری براق نوعی اکلیلی
فرهنگ لغت هوشیار
نکره خنگ اسب سیمین اسب سفید برنگ نقره: قعده نقره خنگ روزآمده درجنیبتش ادهم شب فکنده سم کندروازمشمری. (خاقانی) یانقره زرکش. آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاره زن
تصویر نقاره زن
نقاره چی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقره یی
تصویر نقره یی
سیمین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
فضّيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
Silver
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
argenté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
argentato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
เงิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
prateado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
plateado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
srebrny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
серебряный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
срібний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
zilver
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
چاندی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
כסף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
silber
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
銀の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
银色的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
fedha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
은색의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
gümüş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
perak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
রূপালী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نقره ای
تصویر نقره ای
चांदी
دیکشنری فارسی به هندی